به نام خالق بی همتا


در زمان خلیفه ی دوم , اهواز به دست مسلمین فتح شده بود و حاکم اهواز , هرمزان اسیر شد و او را کتمان بسته , نرد عمر بردند . عمر به او گفت باید ایمان آوری و گرنه سزوار مرگی . بیم مرگ داشت ولی از آیینش روی برنمیگرداند . به عمر گفت جانم را بگیر اما نه با لب تشنه  . معاویه کمی فکر کرد و با اشاره دستور کاسه ای اب برای هرمزان داد . کاسه ی را به دستش دادند اما نخورد . عمر پرسید این هم آب ; چرا نمینوشی ؟ پاسخ داد تاکنون  در ظرف گوهر نشان آب نوشیدام . اب در کاسه ی گلی به مزاج ما خوش نمی آید .


حضرت علی
علیه سلام در مجلس حاضر بود و فرمود مشکلی نیست . در ظرفی از آبگینه آب بیاورید تا بنوشد . هرمزان شنیده بود که در ایین اسلام، مسلمانان باید به عهد خود پایبند باشتد و وفای به عهد از آیین پسندبده ی مسلمانان است . آب را به او دادند ولی او لب به آب نزد . عمر پرسید دیگر چرا نمینوشی ؟ جواب داد میترسم هنگام نوشیدن , جانم را بستانی . عمر گفت به تو قول میدهم  تا زمانی که این آب را ننوشیده ای آزاری به تو وارد نشود . او به محض شنیدن این جمله آب را بر زمین ریخت .

 عمر که به حیله ی او پی برده بود به حضرت علیه سلام گفت حال با او چه کنیم ؟ ایشان جواب داد چون شرط مجازات نوشیدن آب بود , راهی نداریم جز این که مانند دیگر کفار برایش جزیه ببندیم . هرمزان گفت من جزیه بده نیستم  ولی اینک که بیم مرگ نیست با خاطری آسوده ایمان می آورم
.