به نام خدا
در زمان های بسیار دور دزدی زندگی میکرد . در یکی از روز ها صندوقی پیدا کرد که در آن چیز با ارزشی بود . بر روی آن صندوقچه روی پوست آهو دعایی نوشته شده بود . او صندوق را برنداشت .
وقتی دوستان دیگر دزد از او دلیل کارش را پرسیدند جواب داد که صاحب این صندوق باور داشته که با وجود این دعا مالش در امان است . اگر من صندوق را میدزدیدم ن تنها مال او بلکه اعتقاد و باور اور نیز از او میگرفتم و این دور از انصاف است .