کلبه ی قصه

داستان های جالب و آموزنده درباره همه چیز

۲۳ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

کارمندی تازه وارد

                                                                              به نام خدا


مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چند ملیتی درآمد. در اولین روز کار ، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: یک فنجان قهوه برای من بیاورید.
صدایی از آن طرفجواب داد شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟
کارمند تازه وارد گفت: نه
صدای آن طرف فریاد زد:من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.

ادامه مطلب...
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۳ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
امیر رضا

خوشبخت کردن

به نام خدا


زن: عزیزم! یادت هست روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج کنی، چی جوابم دادی ؟
شوهر: آره، دقیقا یادمه که چی گفتم،
گفتم می خواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم.

ادامه مطلب...
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۹ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
امیر رضا

چهار برادر

                        به نام خدا

   

چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد، صحبت میکردند.

ادامه مطلب...
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۳ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
امیر رضا