به نام خداوند بخشنده و دستگیر                                            کریم و خطا بخش و پوزش پذیر


روزی بود و روزگاری در یک روستا ی پرت و دور افتاده مرد فقیری به همراه خوانواده اش در زیر یک سقف کاهگلی زندگی میکردند.مرد به کمک  پسرهایش کشاورزی میکرد و زن او با کمک تنها دخترش حصیر بافی میکرد.روزگار بر آنان سخت میگذشت و نان شب خود رو با مشقت به دست می اوردند چون که شهریار آن منطقه بسیار ظالم بود و مالیات خیلی زیاد از مردم بیچاره میگرفت.