کلبه ی قصه

داستان های جالب و آموزنده درباره همه چیز

۳ مطلب با موضوع «قابوسنامه و سندباد نامه» ثبت شده است

خیاط در کوزه افتاد

به نام دوست که هرچه هست از اوست

در زمان های قدیم خیاطی زندگی میکرد و در کوچه ای به شغل خیاطی مشغول بود . مردم برای رفتن به قبرستان باید از آن کوچه عبور کنند و هر وقت کسی میمرد جنازه اش را از روبروی دکان خیاط رد میکردند و خیاط هم میفهمید که یکی مرده .
ادامه مطلب...
۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۹ ۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
امیر رضا

گربه و زود قضاوتی مرد

                                     به نام خداوند آسمان و زمین  



در زمان های بسیار قدیم مردی زندگی میکرد که در نزد حاکم به شغل میرغضبی مشغل بود و هر وقت که میخواستند گناهکاری را تازیانه زنند او را صدا میکردند .  آن مرد جلاد ، همسر بسیار مهربانی داشت ؛ همسری که چون جانش دوستش میداشت و تنها مشکل آن ها در زندگی این بود که همسرش بچه دار نمیشد اما آن ها گربه ای سفید و زیبا داشتند که سال ها در آن خانه بود و مانند یک بچه کوچک اسباب شادی آنها بود . او هنگام رد شدن خودنمایی میکرد و همیشه با شیطنت هایش جلاد و همسرش را به خنده می انداخت .

ادامه مطلب...
۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۲۱ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
امیر رضا

غرور مرگ آور

به نام خدا 




شیری گرسنه ، از میان تپه‌های کوهستان بیرون پرید و آهوی بزرگی را از پای درآورد .

سپس در حالی که داشت شکمی از عزا درمی آورد ، هر ازگاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید . صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود صدای نعره های او را را شنید و پس از ردیابی صدا  با گلوله ای او را شکار کرد .

ادامه مطلب...
۲۹ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
امیر رضا